هر کس که در این زمانه آبـی دارد                دانــست که هر آب سرآبی دارد

ایران که به زلف خویش تابی دارد               خود را به هزار اضطرابی دارد

:. مشاهده تصویر .:

ایران بهزار جلوه در کار آید             گه دل بنشاط و گاه بیمار آید

او را که دو صد یار به بازار آید        آن نیست که هر سفله  خریدار آید

:. مشاهده تصویر .:

ایران بنهاد خود معما دارد                 بس معرکه نهان و پیدا دارد

     هم کوه یخ است و نیز هم شعله تاک        آتشـــــــــکده ای درون دریا دارد

:. مشاهده تصویر .:

آن دخت پری وار که ایران منست       پیدا و نهان بر سر پیمان منست

هم نیست ولی نهفته در جان منست    هم هست ولی دور زدامان منست

:. مشاهده تصویر .:

سر تا بقدم رنگ و نگاری جانا     من پائيزم تو نوبهاری جانا

آن گوهر یکدانه که من میطلبم        دانم داری نگو نداری جانا

:. مشاهده تصویر .:

بر بستر ناز آنکه خفته است تويي      رویا بــدو زلــف نهفــته است تويـي

با مژه ره نیاز رفته است تويــــی       وین راز نگو بکس نگفته است تويی

:. مشاهده تصویر .:

آبی طلبم سبوی بر دوش توام         رازی شنوم حلقه درگوش توام

من گرد جهان  جان جهان می جویم          زان معتکف حریم آغوش توام

:. مشاهده تصویر .:

آن روز کجاست کایدم کام از تو     بینم که شراب از من و جام از تو

وانگاه شکار از من و دام از تو         افتادن طشت با من و بام از تو

:. مشاهده تصویر .:

زین سوی اگر نیم به آنسوی توام        درخانه و لیک در کوی توام

چون آب روان رونده درجوی توام    چون باد وزان وزنده در موی توام

:. مشاهده تصویر .:

از من مطلب که یار من باشی تو  من پائيزم بهار من باشی تو

در رهگذری که گز مه استان باشد   استاده در انتظار من باشی تو

:. مشاهده تصویر .:

آن یار که از یار سراغی دارد   در گوشه ای از بهشت باغی دارد
در رهگذر عمر چراغی دارد     از نیک و بد دهر فراغی دارد

:. مشاهده تصویر .:

پرسان پرسان خرام تا شهر گزین   در سایه زلف جای بگزین و نشین
این است مقام امن و این است یقین  آن گمشده فردوس همین است همین

:. مشاهده تصویر .:

آن روز که تاریخ سیه پوش نبود   آمیخته شرنگ با نوش نبود
ویرانه هزار در جهان  بود و لیک   بشکوه تر از خزائه شوش نبود

:. مشاهده تصویر .:

البرز ز برف کوه سیمین شده است              تهران بهزار جلوه آذین شده است
هر چند که چون دو روز دیگر گذرد            بینی که همان عجوز پیشین شده است

:. مشاهده تصویر .:

البرز سترک و برف همتای حریر   رفتند بخواب ناز چون شکر و شیر
تهران اسیر خفته در درد و نفیر   آلوده ابتذال و اندوه قیر

:. مشاهده تصویر .:

برف آمد و برنشست بر شاخ درخت       وین شهر ملول گشت چون خانه بخت
گلبرگ هزار بوسه بارید به باغ             بانوی هزار حجله بنشست بتخت

:. مشاهده تصویر .:

کتاب ها فصلنامه هستی دست نوشته ها اشعار گفتمان همایش در نگاه یاران سفرهای خارجی