صحيفة «هستي»
ما پس از سبك سنگين كردنها به اين نتيجه رسيديم كه «هستي» را از صورتي كه تاكنون داشته است بيرون آوريم. مجلّه را از 1372 تا 1384 با يك فترت چهارساله ، نه سال انتشار داديم: زمينة آن را كه «تاريخ، تمدّن و فرهنگ» قرار داده بوديم، به آن وفادار مانديم. همة كوشش خود را به كار انداختيم, ولي نه آن است كه توقّع ما را به تمامي برآورده كرده باشد, و يك علّت تغيير صورت آن نيز همين است. اكنون براي آنكه رابطة ما با خوانندگان مجلّه قطع نشود، آن را با صفحات كمتري به همان روش فعلي تحت عنوان «صحيفة هستي» انتشار ميدهيم. در واقع «هستي» همان «هستي» خواهد بود، منتها نازك اندام ميشود.
طيّ اين نه سال، ما با خوانندگان خود انس گرفته بوديم. آنان را از هر صنف، كساني ميدانستيم كه به اين آب و خاك، به فرهنگ و به انسانيّت دلبستگي دارند و نگران آينده و استحكام وجودي كشوراند. درست نبود كه يكباره از آنها ببريم، بنابراين اين آب باريك را نگاه ميداريم. كوشش ما بر آن بود كه آن خطّي را كه گمان مي كنيم خطّ سلامت براي ايران است، از برابر چشم دور نداريم. دوران ما دوران بسيار باريكي است، جهان بر سر چرخشگاهي قرار گرفته و علامت مي دهد كه محتاج يك دگرگوني عمقي است. بنابراين ايران كه در موقع جغرافيائي حسّاسي جاي گرفته، و بار فرهنگي سنگيني بر پشت دارد، لازم است كه به مسئوليّت خود آگاه بماند.
تاريخ دراز ايران درس هاي بسياري براي ما در ذخيره دارد و ادبيّات فارسي هم هيچ حرفي نيست كه ناگفته گذارده باشد؛ مثل ها و اصطلاحات فارسي نيز پر از حكمت اند، حاصل تجربة چند هزار ساله. پس آنچه بر عهدة ما مي ماند آن است كه خود را شنوا نگاه داريم.
اكنون براي آنكه ديده شود كه از پديد آوردن «هستي» چه منظوري داشتهايم, چند عبارت را كه در شمارة «پيشاهنگ مجلّه» در چهارده سال پيش نوشته شده است, در اين جا بازگو ميكنيم.
* * *
ما با دو ايران روبروئيم: يكي ديروزي كه لااقل يك دوران سه هزار ساله را دربرميگيرد, و ديگري امروزي, ولي اين دو از هم جدائي ناپذيرند. ايراني جزو چند ملّتي است كه راه پر پيچ و خم تاريخ را پيمودهاند و اين سفر دراز شيارهائي در روح آنان ايجاد كرده است. قومهاي كهن واجد حسنها و عيبهائي مي شوند. حسن, آن است كه مجرّب و مقاوم و منعطف ميگردند, سرد و گرم چشيده, گرگ بالان ديده.
عيب, آن است كه برايشان آسان نيست كه در خطّ مستقيمي كه مقتضاي دنياي امروز است بيفتند. مشكل بزرگ دست يافت به توازن است, يعني گذشته و حال را با هم وفق دادن.
تا طلوع دوران جديد – بگيريم از آغاز اين قرن – ما توانسته بوديم با عيبها و حسنهاي خود سر كنيم, ولي اكنون واقعيّتهاي نيرومند و خشني شانههاي ما را تكان ميدهند. براي آنكه بتوانيم با دنياي پرنهيب و پرشتاب حال و آينده روبرو شويم احتياج به تجهيز همه جانبه داريم و آن از لحاظ فكري مستلزم يك خانه تكاني بزرگ است.
هر سرزميني را خصوصيّاتي است. كشور ما با آن سوابق تاريخي و موقع جغرافيائي و طبيعي, و وضع همسايگي, در رديف كشورهاي بسيار حسّاس دنيا قرار دارد. از عجايب ايران آن است كه همه چيز دارد و اگر آنها را درست به كار نگيرند مي تواند هيچ نداشته باشد. درست به كار گرفتن سهل است و ممتنع و موكول به سه چيز: انتخاب مسير, ايجاد سازمان و كاركرد انساني.
آشفتگي فرهنگي و به هم ريختگي اخلاق بزرگترين خطري است كه بتواند همة رشتههاي يك جامعه را پنبه كند و آن را تا آستانة استيصال براند. هر جامعه براي آنكه بر سر پا بايستد احتياج به ستونهائي دارد و اين ستونها كه فوق سياستاند از عميقترين نهادها و نيازها و گرايشهاي جامعه تكوين ميگيرند.
همانها هستند كه به او نيرو و آفرينندگي ميبخشند و همانها هم هستند كه اگر سست شوند او را فرو ميافكنند. بنابراين سياستي ميتواند به جائي كه اشغال كرده است, خود را محق ببيند و به فرداي خود اطمينان داشته باشد كه اين مباني را درنظر بگيرد. سياست بايد دنباله رو فرهنگ باشد نه آنكه فرهنگ را دنبال رو خود بخواهد.
بديهي است كه فرهنگ از جهتي تابع معيشت, نحوة زندگي و ساختمان اجتماعي است, و از آنجا كه در دنياي امروز ديگر اخلاق فردي كارساز نيست و جامعه بر سر پا نميايستد, مگر آنكه يك شبكة اخلاق گروهي در او ايجاد شود, يك ملّت براي آنكه خود را خوب بشناسد, و بداند كه چه هست و كه هست, بايد ظرفيّتها و توانائيها, هم چنين عيبها و كمبودهاي خود را به ارزيابي بگذارد. هر آنچه بر سر راه زندگي امروز مانع ايجاد كند و نيروي زايش و خلاقيّت مردم را به بطالت فرا خواند, آن را كمبود و عيب بايد شناخت. تاريخ گرانبار از درس و عبرت است؛ چشمانداز پشت سر به بشر مي بخشد و منبع پايانناپذيري از تامّل در اختيار او مي نهد.
زمان حاضر از تراكم گذشته ها مايه گرفته است؛ بنابراين مسائل مربوط به گذشته بايد طوري مطرح شوند كه سري به امروز داشته باشند.
هيچ گذشتهاي قابل آن نيست كه از آن ياد شود, مگر آنكه حاوي تذكار يا هشداري براي امروز باشد و ما در مطالب مندرج در «هستي» اين نكته را از نظر دور نميداريم. گذشته از اين, تاريخ و فرهنگ ايران در يك شبكة ارتباطي تاريخ و فرهنگ جهاني حركت كرده اند كه براي بررسي آن, اين چشمانداز جهاني را نميتوان ناديده گرفت.
امّا در داخل اكنون وقت آن است كه به اين سؤال پاسخ دهيم كه رو به چه راهي داريم. ضرورت دنياي امروز ما را به دادن جواب ناگزير ميدارد. فرهنگ گذشتة ما كه بسيار انبوه و پرحجم است نياز به بازبيني دارد. مايههاي بسيار عالي و پيش برنده در آن هست, در عين حال مقدار زيادي شبه فرهنگ و باورهاي بيراهه كشان به آن آميخته شده كه بايد آنها را بازشناخت و به نقد درست دست زد.
بيپشتوانة مردمي, هيچ اثري نميتواند به شكفتن آيد و جاي شايستهاي براي خود باز كند.
اين سخن شير است در پستان جان بي كشنده خوش نمي گردد روان
هـرچه را خـوب و خوش و زيبا كنند از بـــراي ديـــــدة بيـنـا كننـد
«مولوي»
* * *
خواست ما آن است كه محتواي اين مجلّه در عين برخورداري از تحقيق و سنديّت, گيرا و طربناك باشد, زيرا بهرهگيري و آموختن, زماني دلنشين ميگردد كه با كشش دروني همآهنگ گردد. تا آنجا كه تميز ما يارائي داشته باشد، از طريق منطق بيرون نخواهيم رفت, و نشر نخواهيم داد مگر آنچه را كه اندكي اين مردم را در رهبري به سوي افق روشنتري رهنمون باشد.
اميدواريم كه «هستي» چه براي نويسندگانش, و چه براي خوانندگان, و بخصوص جوانان و دانشجويان كشور, كانوني باشد كه انديشه و اشتياق و هوشمندي خود را به سوي آن بتابانند, و از نو از آن بازگيرند.
* * *
مجلّة «هستي» در طيّ اين چند ساله در ارتباط با «ايرانسراي فردوسي» قدم برداشت. ما همانگونه بر آن نظريم كه هر نوع گشايشي در كار ايران انتظار رود, پاسخ اوّل آن بايد از «فرهنگ» گرفته شود, و فردوسي و شاهنامه سرچشمة اين فرهنگاند.
* * *
«هستي» در اين نه ساله از همة صاحب قلماني كه با لطف تمام با او همقدمي كردهاند, سپاسگزاري دارد. هم چنين سپاس دارد از خوانندگان گرامي خود, از دور و نزديك, كه طيّ اين سالها به او وفادار ماندند.
نيز بايد با اندوه ياد كنيم از چند تني كه طيّ اين سالها به نوعي با ما همراهي, همكاري و يا لطف داشتند و ديگر در ميان ما نيستند. از آن جملهاند:
دكتر ضياءالدّين دهشيري, دكتر اسماعيل دولتشاهي, غلامرضا سميعي, دكتر غلامعلي سيّار, دكتر رحيم عفيقي, دكتر نورالدّين كسائي, دكتر ايرج وامقي, دكتر منوچهر خسرواني و چند تن ديگر. ياد همة آنان گرامي, و روانشان آرميده باد.
* * *