عنوان:
ایران را از یاد نبریم
خلاصه:
از نخستین مقاله اش در سال1337 انتشار یافت.نزدیک به تمام مطالب آن به عنوان سر مقاله در مجله(یغما) نشر گردیده است, وآنگاه در سال 1340 بصورت یک مجموعه گرد آمد.
ين كتاب به همراه «به دنبال ساية هماي»، مسائل مربوط به بيست سال دوران پيش از انقلاب را دربرميگيرد.
در مقدّمة آن آمده است: - «در روزگاري كه گوئي ايران در ابري از فراموشي پيچيده شده است، اگر كار ديگري از دست ما برنيايد، لااقل خوب است بكوشيم تا فكر او و غم او را در دل خود زنده نگاه داريم».- «در افسانهها آمده است كه قُقنُس مرغي است خوشرنگ و خوش آواز كه منقار او سيصد و شصت سوراخ دارد و بركوه بلندي در مقابل باد نشيند و صداهاي عجيب از منقار او برآيد. گفتهاند كه هزارسال عمر كندو چون سال هزارم به سرآيد، و عمرش به آخر رسد، هيزم فراواني گرد آورد و بر بالاي آن نشيمن گيرد و سرودن آغاز كند و مست گردد و بال بر هم زند، بدانگونه كه آتشي از بال او بجهد و در هيزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاكسترش تخمي حادث گردد و از آن قُقنُسي ديگر پديد آيد. گفتهاند كه او را جفت نيست و موسيقي را از آواز او دريافتهاند.» - «بين افسانة ققنس و سرگذشت ايران تشابهي ميتوان ديد. ايران نيز چون آن مرغ شگفت بي همتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاكستر خويش زائيده شده.» (بهمن 1340)
چند عبارت ديگر از مقدّمه:
- «اين كتاب براي خود من از اين جهت معني دار است كه طيّ سالهاي دراز - كه ميتوانست بارورترين دوران عمر باشد - قدم به قدم مرا همراهي كرده است. در پس هر يك از اين مقالهها ماجرا يا مسئلهاي است كه در وضع خاصّ و بنا به اقتضاي خاصّ، نوشتن را موجب گشته. ارزش آنها هرچه باشد، نبض زمان در آنها به طپيدن آمده، و هنوز هم چنين مينمايد كه گذشت روزگار از اكنونمندي آنها نكاسته است.»
- «ايران كه در اين مجموعه و بعضي از نوشتههاي ديگرم از آن حرف زياد به ميان ميآيد، نبايد مورد سوء تعبير قرار گيرد. به هيچ وجه معنيش وطن خواهي ابلهانه،رمانتيك، تعصّبآميز يا توخالي نيست. اگر بخواهم در يك كلمة ساده بگويم كه منظور از آن چيست، خواهم گفت: «شهريادگار» «خزانة انس و دلبستگيها». ايران به ظاهر همين هامون و بيابان و كوهسار و خرابهها و كوچه باغها و بناهاست (از ويرانههاي شوش تا مسجد سپهسالار)، ولي از سوي ديگر يك عمق طولي در آن است كه ميرود به دورِدور؛ بياباني كه لشكر سلم و تور در آن گم شد، و كوهي كه ضحاّك در آن به بند كشيده گشت.»
- «آري «شهر يادگار»، ولي بارورترين يادگارها، يعني آنچه از صافي قرون گذشته و دست ما را ميگيرد و به گردش روزگارها ميبرد، كه بعضي جاهايش به قول مولوي «باغ سبز عشق» است و جاهاي ديگر به گفتة حافظ:«دشت مشوّش»، ولي در هر حال وجود ما را ميآگند، و عمري به درازي عمر تاريخ ميبخشد.» (آبان 1369)
(چاپ چهاردهم، انتشارات يزدان).
آنچه در اين كتاب آمده است:
پيشگفتارها.
ايران را از ياد نبريم.
فيروزي شكست خوردگان.
ايران تنها كشور نفت نيست .
مرد روز.
نسل ملول.
از آموختن چه حاصل؟
با فرهنگ و بي فرهنگ.
اي كاش كه جاي آرميدن بودي.
روشنفكران بر سر دوراهي.
اشارهها.
آدميّت و مقام.
خوبي و بدي.
ايران نيز حرفي براي گفتن دارد.
ايران به چه كساني نيازمند است؟
تهران.
مرگ نيما.
پيمانة عمر او به هفتاد رسيد.
تمامی حقوق این سایت متعلق به دکتر محمد علی اسلامی ندوشن میباشد.
طراحی و برنامه نویسی:
محمد ریاضی
،
مهدی ولیخانی